دنیای من

ساخت وبلاگ

امکانات وب

از پنجره هیلیکوپتر داشتم بیرونو نگاه میکردم داشتیم از روی جنگل رد میشدیم ،هنوز منظره زیبا و به یاد موندنی چند ساعت قبل پا برجا بود ... راستی من هنوز نمیدونستم هدف اصلی ماموریتمون چیه. _سرهنگ میشه بگید ماموریتمون واسه چیه؟ هاکان با پوزخند_هه خانمو تازه میگه لیلی مرد بود یا زن؟ _من از شما سوال کردم اقا؟ هاکان_اقا؟ انگار یادت رفته من کی هستم وچند درجه از تو بالاترم _نخیر جناب سردار خوب میدونم شماکی هستید. یه ادمی که عقده احترام داره و دوست داره شخصیت زیر دستاشو مخصوصا از جنس مونث لگد مال کنه، مطمئنم همجنسام بد حالتونو گرفتن که حالا دارید عقدتونوسر ما خالی میکنید و.... سرهنگ با عصبانیت _ستوان نادری ، از شما توقع نداشتم ؛ این چه طرز برخورد با یه ارشده؟ هاکان اما با لبخندی مزموز_سرهنگ بزار بچه خودشو خالی کنه حتما یکی حالشو بد گرفته که داره اینطور جلز و ولز میکنه... دلم میخواست با دستام خفه اش کنم، نیوشا_وقتی شما اینجوری ادمو تحریک میکنید هر کس دیگه ای هم جای خواهرم بود جوابتونو میداد ...سرهنگ بهتره شما هم یه طرفه به قاضی نرید . درسته شما درجه اتون از ما بالاتره اما دلیل نمیشه به خودتون اجازه هر توهینی رو بدید . سرهنگ میشه جاتونو با ناتاشا عوض کنید . سرهنگ ناراحت بلند شد.. هاکان _ خوبه علاوه بر قیافه زبون تند و تیزتونم یکیه.. _یکی به یکی میگه دوقلوی همسان سرهنگ _ بچه ها ، خواهش میکنم ، مثلا داریم میریم ماموریت باید با هم متحد باشیم نه متفق... کنار نیو نشستم . نیوشا_ ما چه تقصیری داریم ،سردار انگار سر دعوا داره ، تا ناتاشا زبون باز میکنه ایشون یه درشت بارش میکنن... سرهنگ _بچه ها ، خواهش کردم... هاکان در حالی فکش منقبض شده شده بود_سرهنگ یه بار دیگه ماموریت روشرح بدید .نمیخوام با ندونم کاری ادمای بی حواس مشکلی پیش بیاد . خواستم جوابشو بدم که نیو دستشو گذاشت رو دستم یعنی بیخیال... سرهنگ_خوب ماموریت ما نجات دختر یکی از سردارای بزرگ افغانستانه ،که جدیدا رییس بزرگ یکی از باندای قاچاق دختر و مواد مخدر رودستگیر کرده اونام مقابله به مثل کردن و دختر ایشونو گروگان گرفتن . _خوب حالا این مهمونی چه ربطی به این جریان داره؟ هاکان پوزخندی زد اما چیزی نگفت. نیوشا زیر لب _ناتاشا خدا وکیلی تو جلسه چیزی از حرفای این سردار بیچاره حالیت نشده ؟ سرهنگ_ ناتاشا جان ربطش اینه که ما فهمیدیم دارن تو این مهمونی دختر سردارو با بقیه دخترای دزدیده شده واسه فروش میزارن ما هم مثلا خریداریم . در ضمن کله گنده های مواد مخدرم اونجا هستند ما باید تمامشونو دستگیررکنیم ... _فقط ما چهار تا؟ نیوشا_ناتااااااااااااااا _ااا چیه خوب ، اره من اصلا تو جلسه حواسم نبود، چیزی هم متوجه نشدم ، خوب شد حالا؟ هاکان_خوبه باز اعتراف کردی تا خواستم زبون باز کنم سرهنگ _علاوه بر ما افراد دیگه به صورت گارسون وخدمتکار تو مجلسن و بقیه دورا دور اونجا رو محاصره کردند . وظیفه ما اینه که نزاریم اسیبی به اون دختر برسه . _اوکی که اینطور هاکان_سوال دیگه ای ندارین؟ خجالت نکشید
دنیای من...
ما را در سایت دنیای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hasan zhaleh19889 بازدید : 142 تاريخ : شنبه 28 ارديبهشت 1392 ساعت: 14:59