از پنجره هیلیکوپتر داشتم بیرونو نگاه میکردم داشتیم از روی جنگل رد میشدیم ،هنوز منظره زیبا و به یاد موندنی چند ساعت قبل پا برجا بود ...
راستی من هنوز نمیدونستم هدف اصلی ماموریتمون چیه.
_سرهنگ میشه بگید ماموریتمون واسه چیه؟
هاکان با پوزخند_هه خانمو تازه میگه لیلی مرد بود یا زن؟
_من از شما سوال کردم اقا؟
هاکان_اقا؟ انگار یادت رفته من کی هستم وچند درجه از تو بالاترم
_نخیر جناب سردار خوب میدونم شماکی هستید. یه ادمی که عقده احترام داره و دوست داره شخصیت زیر دستاشو مخصوصا از جنس مونث لگد مال کنه، مطمئنم همجنسام بد حالتونو گرفتن که حالا دارید عقدتونوسر ما خالی میکنید و....
سرهنگ با عصبانیت _ستوان نادری ، از شما توقع نداشتم ؛
این چه طرز برخورد با یه ارشده؟
هاکان اما با لبخندی مزموز_سرهنگ بزار بچه خودشو خالی کنه حتما یکی حالشو بد گرفته که داره اینطور جلز و ولز میکنه...
دلم میخواست با دستام خفه اش کنم،
نیوشا_وقتی شما اینجوری ادمو تحریک میکنید هر کس دیگه ای هم جای خواهرم بود جوابتونو میداد ...سرهنگ بهتره شما هم یه طرفه به قاضی نرید .
درسته شما درجه اتون از ما بالاتره اما دلیل نمیشه به خودتون اجازه هر توهینی رو بدید .
سرهنگ میشه جاتونو با ناتاشا عوض کنید .
سرهنگ ناراحت بلند شد..
هاکان _ خوبه علاوه بر قیافه زبون تند و تیزتونم یکیه..
_یکی به یکی میگه دوقلوی همسان
سرهنگ _ بچه ها ، خواهش میکنم ، مثلا داریم میریم ماموریت باید با هم متحد باشیم
نه متفق...
کنار نیو نشستم .
نیوشا_ ما چه تقصیری داریم ،سردار انگار سر دعوا داره ، تا ناتاشا زبون باز میکنه ایشون یه درشت بارش میکنن...
سرهنگ _بچه ها ، خواهش کردم...
هاکان در حالی فکش منقبض شده شده بود_سرهنگ یه بار دیگه ماموریت روشرح بدید .نمیخوام با ندونم کاری ادمای بی حواس مشکلی پیش بیاد .
خواستم جوابشو بدم که نیو دستشو گذاشت رو دستم یعنی بیخیال...
سرهنگ_خوب ماموریت ما نجات دختر یکی از سردارای بزرگ افغانستانه ،که جدیدا رییس بزرگ یکی از باندای قاچاق دختر و مواد مخدر رودستگیر کرده
اونام مقابله به مثل کردن و دختر ایشونو گروگان گرفتن .
_خوب حالا این مهمونی چه ربطی به این جریان داره؟
هاکان پوزخندی زد اما چیزی نگفت.
نیوشا زیر لب _ناتاشا خدا وکیلی تو جلسه چیزی از حرفای این سردار بیچاره حالیت نشده ؟
سرهنگ_ ناتاشا جان ربطش اینه که ما فهمیدیم دارن تو این مهمونی دختر سردارو با بقیه دخترای دزدیده شده واسه فروش میزارن ما هم مثلا خریداریم .
در ضمن کله گنده های مواد مخدرم اونجا هستند ما باید تمامشونو دستگیررکنیم ...
_فقط ما چهار تا؟
نیوشا_ناتااااااااااااااا
_ااا چیه خوب ، اره من اصلا تو جلسه حواسم نبود، چیزی هم متوجه نشدم ، خوب شد حالا؟
هاکان_خوبه باز اعتراف کردی
تا خواستم زبون باز کنم
سرهنگ _علاوه بر ما افراد دیگه به صورت گارسون وخدمتکار تو مجلسن و بقیه دورا دور اونجا رو محاصره کردند .
وظیفه ما اینه که نزاریم اسیبی به اون دختر برسه .
_اوکی که اینطور
هاکان_سوال دیگه ای ندارین؟ خجالت نکشید
دنیای من...
ما را در سایت دنیای من دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : hasan zhaleh19889 بازدید : 142 تاريخ : شنبه 28 ارديبهشت 1392 ساعت: 14:59